خیلی جنگیدم ولی نشد

خیلی جنگیدم ولی نشد
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

به نام خدا

چقدر دلم برای روزهایی که اینجا می نوشتم تنگ شده...روزهایی که پر از رویا بودم...روزهایی که می خواستم بروم و یک حسنا کوچولو را بیاورم و بشوم مادرش...حالا نشسته ام و فقط به این حرف رفیق نیمه راهم فکر می کنم که گفت پدر و مادرم گفتن فعلا از تو بچه دار نشم...

خدای بی کس ها

خدای بی پناه ها

خدای تنهایی ها

آیا دوباره سرپا خواهم شد؟

آیا از پس این امتحان بر خواهم آمد؟

چقدر ویران شدن دوباره سخت است

چقدر سخت

کامنت های پرمحبتتان را خواندم. دلم حال و هوای آن روزها را کرده...روزهایی که اینجا از هر چیزی می نوشتم و سبک می شدم.

تصمیم به نوشتن شرح آنچه بر سرم آمد را گرفته ام.

شاید تحملش راحت تر شود شاید...

شاید درس عبرتی برای بقیه...

  • شن