بین خوف و رجا
سه شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۳۷ ق.ظ
دلم از دست خودم پره...
بابت همه وقت هایی که تو رو یادم رفت، بابت همه خوبی هایی که بهم کردی و به روی خودم نیاوردم... خدایا اگه شب قدر اومدم واسه این بود که بگم سرکش نیستم، واسه این بود که بگم هنوز دوست دارم پس نا امیدم نکن جان دلم...
مگه خودت نگفتی اگه بنده های گناهکار من می دونستن که من چقدر مشتاقم که اونها برگردن، از شوق می مردن... خدایا من اومدم، درو به روم باز می کنی؟
- ۹۰/۰۶/۰۱