کسی نوشته بود نان را از هر طرف که بخوانی نان است. داشتم فکر می کردم درد را از طرف که بنویسی درد است...
از هر طرف هم بخوانی باز درد است...
هر روز که پشت میز این شرکت لعنتی می نشینم همه جای لحظه هاییم، درد می گیرد...
استعفایم را نوشتم.
چهارشنبه 13/07/90 می شود آخرین روز کاری من در اولین جایی که کار کردم.
گور بابای حقوق و این مهندس مهندس که می گویند.
می خواهم بروم دوباره درس و جزوه و کتاب را بریزم روی زمین و مابین سر و کله زدن با مسئله های "طراحی الگوریتم " و "امنیت شبکه" و "پایگاه داده" درد هایم را فراموش کنم.
دوره کارشناسی زندگی ام را 180 درجه چرخاند و نمی دانم اگر جستم در کارشناسی ارشد، باز هم می شوم همان نمودار خراب کن که حوصله همه را سر می برد یا نه این بار آدم می شوم...
از حالا تا اواخر بهمن به دعای خیرتان نیاز دارم. شبکه آن هم در دانشگاه امیرکبیر چیزی است که بدست آوردنش به این آسانی ها نمی باشد.
یادم باشد به مادرم هم بگویم یک چیزهایی برایمان نذر کند.
- ۸ نظر
- ۱۲ مهر ۹۰ ، ۰۹:۴۹