خیلی جنگیدم ولی نشد

خیلی جنگیدم ولی نشد
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

به نام آنکه ادای مومنینش را در می آورم

آمده ام بگویم این مدت که نبودم و به کسی هم سر نزدم نه فقط به خاطر کمبود وقت بوده که نبود اینترنت در خانه هم مزید بر علت شده تا این غیبت منجر به حذف این آدم تبدار این لینکستان برخی دوستان شود.

راستش را بگویم از آن زمان که آمدم و اینجا نوشته ام که می خواهم مهر امسال یکسری برگه و عکس و کارت ملی و شناسنامه بگیرم دستم و بروم زیر پل حافظ و سرم را بالا بگیرم و کلی فخر بفروشم به نگهبان دم در که "برای ثبت نام کارشناسی ارشد آمده ام" هر لحظه اش و هر ثانیه اش پر بود از شگفتی و نشانه. از رفتن کسی که می خواستم خبر قبولیم را به او بدم گرفته تا بازآمدن دوباره اش و اینکه با این بازآمدنش و آنچه می گفت انگار تمام آنچه را که در این سالها ساخته بودم از پایه ویران می کرد و چه سخت بود این ویرانی اما به آگاه شدنش می ارزید...

آمده ام بگویم گمان می کنم دیگر وقتش شده که از این ریسمان که 23 سال دور خودم پیچیده ام و خود واقعی ام را درونش زندانی کرده ام رها شوم. ریسمانی که هر گره اش نقشی بوده از هزاران نقابی که به صورت می زدم. تحصیلات، ثروت و ...

 آمده ام بگویم این بار نه برای اضافه کردن یک رنگ به یکی از همان هزاران رنگ بلکه به خاطر رها شدنم است که می خواهم دوباره سر درس و مشق بنشینم. این بار دیگر نه امیرکبیر بودنش برایم فرقی می کند نه شیراز بودنش.

این بار آنچه برایم مهم است این است آن زمان که کتاب را باز می کنم و آن زمان که زودتر از بقیه بیدار می شوم و دیرتر از بقیه می خوابم و نیمه های شب زیر نور موبایل دنبال حل تست می گردم، بدانم:

 آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،

زندگی به رنج کشیدنش می ارزد

الهه همچنان همه وبلاگ های دوستانش را می خواند وبه هر کس که برایش بنویسد سر می زند و حتی آن دوستانی را که می نویسند "وبلاگ خوبی داری به منم سر بزن" نیز فراموش نمی کند. فقط این بی اینترنتی تا اوایل ماه اسفند نمی گذارد تند تند بیاید و بنویسد.

 

  • شن