آرزوهای خنده دار من
- ۹۲/۰۴/۱۲
حنده دار؟ هه..خندیدیم.اما برای دلخوشی شما.بنظرمن آرزو یعنی همین.همین که کوچک باشد و در ذهن آدم بگنجد.
بابالنگ دراز.بابا لنگ دراز داستانی بود که روزی برای خودش شهرت و آوازه ای داشت.یکی جودی و دیگری آنه شرلی بود که الگوی بچه ها شده بودند.دو فرد متفاوت..من که بسیار از آنها لذت میبردم.
دیگری پست .. اینجا را باید گریست.دیگر شوق و ذوف قدیم نیست که به نامه عطر بزنیم.تمبرش را بوسه بزنیم و لب جوی نِشینیم تا گذر کند زمان وپاسخش بعد از مدت ها برسد..انتظار آن روزها شیرین تر از قند و عسل بود.اما حال چه..."باید گریست"
خانه درختی؟! قشنگ است اما من از آن واهمه دارم.تا بحال به آن فکر نکرده ام.بعد دراین باره تصمیم میگیرم. واما بعد..
آمدیم در اینجا چادر بزنیم و مهمان غم و غصه های نویسنده اش بشویم.برویم و بیاییم و رفت و آمد کنیم.البته اجازه ی صاحب خانه لازم است..اجازه هست؟! :)
:)
چه آرزوهای قشنگ و پر رنگی
سلام بانو
زودتر از این باید خدمت میرسیدم
بزارین به حساب کمبود وقت تو دنیای حقیقی...
خدا قوت
سلام.
فکر میکنم حوصله نداشته باشم بشینم تمام برنامه کودکا رو ببینم...
ولی واقعا دوس دارم پست چی نامه بیاره
خداونددر کلامی به این مضمون می گوید:
بنده من!من انچنان به تو توجه میکنم که گویی تنها تو بنده منی
اما تو آنچنان از من غافلی که انگار هزاران خدا داری!!!
دو قدم بیش نیست این همه راه...
.
.
.
التماس نور[گل]