خیلی جنگیدم ولی نشد

خیلی جنگیدم ولی نشد
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سوره مریم

پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۹ ب.ظ

به نام خدا

نامه ای که به آقای ملکی نوشته بودم و همان فیش غذای نذری که آقای علی اکبر داده بودند را گذاشته بودم لای قرآن ابتدای سوره مریم. امشب که قرآن را باز کردم هر دو را برداشتم...

دیگر جایشان آنجا نبود...

قرآنم سبک شد...

دلم سبک شد...

  • شن

نظرات  (۲)

وکیلهای فخر فروش که جاشون لای قرآن نیست اصن ... :(

کار خوبی کردید !!
پاسخ:
فخر فروش که نبود حالا درسته خودش نیست ولی خب ادم نباید دروغ بگه. فخر فروش نبود ولی دلش یه دختر بینی عمل کرده ی بابا پولدار یکی دونه ی بالاشهری گونه کاشته می خواست. فخرفروش نبود ولی زخم بدی زد که جاش گاهی درد میگیره...
ولی واقعا وقتی کاغذا رو پاره کردم و ریختم دور حس سبکی دارم.
سلام الهه جان خاموش خوندم داستانتو گریه ام گرفت...
پاسخ:
سلام مهربون
نمی دونم چی بگم. سخت بود ولی گذشت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">