خیلی جنگیدم ولی نشد

خیلی جنگیدم ولی نشد
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

افهم

پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ
به نام خدا

این روزها به سرم زده درس و دانشگاه و کار دولتی و خانه زندگی ام را ول کنم و بروم برای همیشه اردوی جهادی...

چرا کسی صدای منو نمی شونه؟ اینجا یکی داره آتیش می گیره...

یکی اینجا فقط محض صداتو می خواد...



  • شن

نظرات  (۴)

  • محدثه سادات نبی یان
  • به سر منم زده همه چیزو ول کنم و خودمو رها کنم از هر چی بند لعنتیه!!!!!!
    نمیدونم ترسه یا تنهایی ک نمیذاره.....

    دوست دارم اینجا رو
    لینک شدید
    پاسخ:
    گاهی قوانین و شرایط دست و پاتو می بندن. اما داشتن آرزوش به نظرم ارزشمنده.
    شاید ترسه اما تنها نمی مونی. خیلیا اینجورین که می توندد همراهت شن.
    این فکرها نشونه هست و نشونه های خوبیه.
    ولی هر چیزی سر جای خودش.
    پاسخ:
    نشد دیگه. هر چیزی سر جای خودش یعنی یه آدم معمولی با یه زندگی معمولی. پس فرق آدم های ناب با بقیه چیه؟ اونا ناب نمشند چون یه زندگی معمولی رو دورش خط کشیدن اومدن وسط میدون.
    آدم های موجودات عجیبی هستن
    +
    یکی بیکاره و از سر ناچاری میره سر کار با حقوق 500 تومان
    یکی دیگه یک میلیون و خورده ای حقوق میگیره و میخواد ولش کنه(اگه نخواستی بری به ما خبر بده)
    +
    یکی دیگه تو ذهنش و تخیلاتش همیشه 1 پسر رو جلو کلاسش تصور میکنه و قند تو دلش اب میشه که 1 نفر براش ارزش قائله
    یکی دیگه ناراحته چرا1 پسره دم در کلاس منتظرش وای میسته
    +
    یکی دیگه هر روز تو خونه با پدر و مادرش کل کل میکنه و دعواست
    یکی دیگه ارزوشه کاش برا 1 روز پدر و مادرش کنارش بودن تا بهشون مهربونی کنه
    +
    کلا آدم ها موجودات عجیبی هستن
    پاسخ:
    دوست عزیز خیلی ها هستند که از کارشون ناراضی اند منم کارمو دوست ندارم و اتفاقاً فقط و فقط به خاطر احتیاج مالی می رم سر این کار. اگر احتیاج مالی نبود دوست داشتم برم و جای دیگه کار کنم. منم یه زمانی به خاطر نیاز مالی سر کاری می رفتم که فقط 280 حقوقش بود اونم زمانی که حقوق وزارت کار 400 تومن بود. این خیلی بده که آرزو میکنم کاش این گیر و گور مالی نبود و منم می تونستم برم سر کاری که خودم انتخاب می کنم و دوستش دارم و توش رشد می کنم و بتونم با خیال راحت برم سر کلاس درس و مجبور نباشم برای غیبت هام بهانه بیارم؟ اگر آرزوی عجیبیه و باعث عجیب شدن من میشه بگید بهم.
    این که یه دختر دیگه یه جای دنیا تو ذهنش تصوراتی داره دلیل میشه که من با آدمی که هیچ تناسبی از هیچ نظر با من نداره ازدواج کنم؟ اگر ازدواج نکردن من با پسری که عقاید و اخلاق و خانواده اش به من نمی خوره باعث میشه من آدم عجیبی بشم مجدد به من اعلام کنید.
    اینکه من دوست دارم برم روستاهایی از مملکتم که گاز و برق ندارن و مردمش از امکاناتی که ما تو شهرها داریم محروم اند و بخوام ذره ای (فقط ذره ای) کنارشون باشم و براشون یه جاده بسازم، سقف یه خونه رو تعمیر کنم، یه کلاس درس بسازم دلیل اینکه من با خانواده ام کل کل و مشکل دارم؟ یعنی هر کس بخواد بره میون آدمای زجر کشیده مملکتش و یه کم از رنجشون کم کنه آدمیه که از خانواده اش بریده؟ یعنی اینا که رفتند جنگ همشون با پدر مادرشون دعوا داشتند؟
    یه بار دیگه سطرهای بالا رو بخونید و دوباره قضاوت کنید.

    آدم ها موجودات عجیبی اند راست میگید...
  • آهسته عاشق می شوم
  • می فهمم :/
    پاسخ:
    بر تو احسنت.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">