مترو شهید مفتح
شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۰، ۰۳:۰۷ ب.ظ
ساعت 3 بعد ازظهره. طبق معمول هر جمعه میام مترو مفتح و سوار مترو میشم. دستمو میگیرم به میله های مترو. دارم فکر می کنم به تنهایی هام، به خستگی هام، به دلتنگی هام. سرمو می چرخونم که ببینم چنتا ایستگاه دیگه مونده که چشمم می خوره به یکی از تابلوهایی که تو مترو زدن:
تنها تویی که وقتی همه تنهایمان می گذارند، جلیس و مونس و همدممان میشوی، تنهایمان نگذار...
سرمو میندازم پائین و با خودم میگم:"و ما تسقط من ورقة الا یعلمها"
- ۹۰/۰۶/۰۵